کجائید ای شهیدان خدائی...

شهیدان بیوگرافی

کجائید ای شهیدان خدائی...

شهیدان بیوگرافی

دکتر شریعتی

امام حسین بیشتر از اب تشنه لبیک بود افسوس که زخمهایش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی ابی نامیدند

ما بدبختیم

به خدا قسم که ما مدیون خون این شهدا هستیم  

اگه کاری از دستمون بر میاد باید واسشون انجام بدیم  

بخدا قسم الان بری تو خیابون به چند تا بچه بگی اسم ۱۰ تا از شهیدان جنگ و نام ببر توش میمونه  ولی اگه بگی جومونگ چندسالشه تا تمام  اسرار زندگیشو بهت نگه ولت نمیکنه  

 واسه همینه که ما پیشرفت نمیکنیم چون یادمون میره کی بودیم چیکار کردیم چی شدیم یادمون میره واسه همینه بدبختیم واسه همینه...ما بدبختیم

شهید بابایی

شهید عباس بابایی، بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت مجاهدی که زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، رزمنده ای که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره ی خویش. از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی حق تعالی گام برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود. از آن روستاییِ ساده دل، تا آن خلبان دلیر و بی باک. شهید بابایی در سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال 1348، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد.

ادامه مطلب ...

شهید فیاض بخش

محمد علی فیاض‌بخش در سال 1326 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان خسروی و تحصیلات متوسطه را در کنار دروس حوزوی شامل جامع‌المقدمات و ادبیات عربی فرا گرفت و خدمت سربازی‌اش را در تفرش و رودبار به پایان برد.

فیاض‌بخش از دانشگاه تهران مدرک پزشکی گرفت و دوره تخصصی جراحی را در بیمارستان سینا به پایان رساند.

فیاض‌بخش موسس انجمن امدادگران امام خمینی(ره) بود.

این شهید آسایشگاه معلولان انقلاب را با همکاری انجمن امدادگران امام (ره) و کمیته امداد، زیر نظر بنیاد شهید راه‌اندازی کرد.

طبابت و ویزیت رایگان به مدت 4 سال. تاسیس کلینیک سلمان فارسی با همکاری شهید دکتر لواسانی،‌ آموزش کمک‌های اولیه پزشکی برای خدمت به مجروحان و معلولان انقلاب از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار بود.

وی سپس به عنوان مدیرکل توانبخشی دروزارت بهداری مشغول به کار شد.

پیشنهاد لایحه سازمان بهزیستی کشور و پیگیری برای تاسیس چنین سازمانی جداز از وزارتخانه بهداشت از اقدامات دیگر این شهید بود. محمد علی فیاض‌بخش درکابینه شهید رجایی، به عنوان وزیر مشاور و سرپرست بهزیستی خدمت می‌کرد.

دکتر فیاض‌بخش، شامگاه هفتم تیر 1360 در حزب جمهوی اسلامی براثر انفجار بمب به شهادت رسید.

از این شهید مخلص و بزرگوار، چهار فرزند (2پسر و 2دختر) به یادگار مانده است.

شهید جواد فکوری

شهید سرتیپ جواد فکوری  در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشکده خلبانی شد و این دوره را با موفقیت به پایان رساند.

دوره‌های تکمیلی خلبانی، مدیریت خلبانی  (اف4)، فرماندهی گردان هوایی و فرماندهی ستاد را با موفقیت طی کرد.

شهید جواد فکوری فردی واقعا مسلمان و دلسوز به حال انقلاب اسلامی بود. او کار را با حضور در نیروی هوایی شروع کرد و به علت عهد‌ه‌دار بودن دو شغل مهم و حساس به ناچار در هفته سه روز در نیروی هوایی بود و سه روز دیگر در وزارت دفاع.

یکی از کارهای گرانقدر ایشان همان فرستادن 140 هواپیمای جنگنده به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی مزدوران بعث بود. شهید فکوری به عنوان فرمانده جهت منجسم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می‌کرد.

شهید فکوری در تمام دوران خدمتش در ارتش به عنوان فردی مذهبی و قاطع شناخته می‌شد و به همین علت پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌ها و پست‌های زیر را به عهده داشت:

فرماندهی پشتیبانی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه دوم شکاری، فرماندهی پایگاه یکم شکاری،‌ معاون عملیاتی نیروی هوایی و فرماندهی نیروی هوایی.

همچنین شهید فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین‌پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان (شهید فکوری) مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد و سرانجام موقعی که با سرداران دیگر اسلام از جنوب به تهران بر می‌گشت براثر سانحه هوایی همراه با دیگران عزیزان به خیل شهدا پیوست

شهید عباس دوران

سرهنگ شهیدخلبان عباس دوران ، فرزند محمد ابراهیم، در روز سی ‌ام مهر ماه 1329 در شیراز به دنیا آمد . پس از طی دوران طفولیت به مدرسه رفت و پس از اخذ دیپلم متوسطه در آزمون ورودی دانشکده خلبانی شرکت نمود و پس از قبولی در رشته خلبانی به تحصیل اشتغال یافت. پس از پایان دانشکده جهت گذراندن دوره تخصصی پرواز به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت در پایگاه هوایی شیراز مشغول بکار شد.

جنگ

با آغاز جنگ تحمیلی ، همانند سایر خلبانان شایسته و نیروی هوایی وارد عرصه نبرد در آسمان علیه دشمن متجاوز شد.

پس از شکست نیروهای عراقی درعملیات ثامن الائمه جایگاه سیاسی دشمن در جهان متزلزل شد. عملیات رمضان درحال شکل‌گیری و انجام بود، در همین زمان نیز(تیر ماه 61) قرار بود کنفرانس سران غیر متعهدها در بغداد برگزار شود و صدام حسین رئیس اجلاس باشد.

در حالی که در همان روزها هنوز نیروهای عراقی بخشهایی از خاک کشورمان را در اشغال خود داشتند، سیاست جمهوری اسلامی،همانا بر هم زدن وبی اثرنمودن آن اجلاس بود.

  ایران در اولین گام اجلاس را تحریم نمود و سعی در بر هم زدن امنیت کلی بغداد داشت. نا امنی نمودن آسمان بغداد با بمباران مناطق حساس همچون پالایشگاه «الدوره» به نحوی که خبرگزاری های جهانی را به خود جلب کند و ناتوانی دولت عراق در تأمین آسمان بغداد را نشان دهد.

با توجه به اهمیت فوق العاده موضوع، 6 تن از برجسته‌ترین خلبانان رشید نیروی هوایی انتخاب شدند و سه فروند هواپیمای فانتو م برای ماموریت در نظر گرفته شد که دو فروند از آنها نقش اصلی اجرای ماموریت را بر عهده داشتند و هواپیمای سوم برای ادامه عملیات در صورت بروز هرگونه اشکال پیش بینی شد.

شهادت

در ساعت5:30 دقیقه صبح  روز دوم تیر ماه مأموریت بزرگ با حفظ کلیه تاکتیک‌های حفاظتی آغاز شد. فانتوم شماره 1 (جنگنده سرهنگ دوران) و منصور کاظمیان رهبری گروه پرواز را بر عهده داشت و مطابق با طرح کلی حرکت از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر پیش بینی شده بود و سپس «پالایشگاه الدوره».

 عبور از دیوار پرچم آتش اطراف بغداد با تدبیر خلبانان رشید ایرانی به سهولت انجام شد و کلیه مواضع مطابق با برنامه بمباران شد، اما فانتوم رهبر گروه مورد اصابت موشک قرار گرفت و به شدت در حال حریق بود.

شهید دوران به سرعت دستگیره صندلی پران هم رزم خود- امیر آزاده سر تیپ کاظمیان- را کشید تا از آتش نجات یابد و خود متهورانه،به عملیاتی استشهادی مبادرت نمود. او فانتوم در حال انفجار خود را به ساختمان خبرگزارن در بغداد کوبید و تمام نقشه‌های شیطانی صدام حسین تکریتی را بر آب نمود و خود به فیض شهادت رسید.

 وای نچنین هرگز کنفرانسی که تهدید کننده ایران باشد و تقویت کننده حزب بعث عراق برگزار و در تاریخ ثبت شد.

۲باره

من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجا
قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجا
یه نگین سبز خالص
روی انگشتر دریا
***
تا که یک روز تو رسیدی
توی قلبم پا گذاشتی
غُصه های عاشقی رو
تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت
دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار
نفسم برید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن
"حس عاشقی همینِ"
***
اومدی تو سرنوشتم
بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد
از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت
سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم
چشم به راهت لب دریا
***
دیگه رو خاک وجودم
نه گلی هست
نه درختی
لحظه های بی تو بودن
میگذره
اما به سختی
***
دل تنها و غریبم
داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن
باز سراغت و میگیره
میرسه روزی که دیگه
قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت

باز یه گوشه ای می مونم

قصه منو غم تو


قصه منو غم تو
قصه گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بودن
ترس لحظه های مرگه
ای برای با تو بودن
باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته
ذهن خواب آلوده من

همیشه میون قاب خالی درهای بسته
طرح اندام قشنگت
پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن
طرح اندام تو داره
زنده میشه جون میگیره
پا توی اتاق میزاره

کاش میشد صدای پاهات
بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده
سر آفتاب گردونامون
کاش میشد دوباره باغچه
پر گلهای تو باشه
غنچه سفید مریم
با نوازش تو واشه

کاش میشد اما نمیشه
نمیشه بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون
گلای مریم بزاره
کاش میشد اما نمیشه
این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود
دیگه برگشتن نداره

حکایتی دگر

با تو، حکایتی دگراین دل ما بسر کند
شب سیاه قصه ، را هوای تو سحر کند
باور ما نمیشود ، در سر ما نمیرود
از گذر سینه ما یار دگر گذر کند
شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام
کور شوم جز تو اگر زمزمه ای دگر کند
چاره کار ما تویی ،* یاور و یار ما تویی
توبه نمیکند اثر ، مرگ مگر اثر کند
مجرم آزاده منم ، تن به جزا داده منم
قاضی درگاه تویی ، حکم سحر گاه تویی

با تو حکایتی دگر ، این دل ما بسر کند
شب سیاه قصه را ، هوای تو سحر کند
باور ما نمیشود ، در سر ما نمیرود
از گذر سینه ما یار دگر گذر کند
شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام
کور شوم جز تو اگر زمزمه ای دگر کند
مقصد و مقصودم تویی ، عشقم و معبودم تویی
از تو حذر نمیکنم ، سایه مگر سفر کند
چاره کار ما تویی ،* یاور و یار ما تویی
توبه نمیکند اثر ، مرگ مگر اثر کند

من میگم

من میگم منو شکستن


چشم فانوسم و بستن



تو میگی خدا بزرگه



ماهو میده به شب من


من میگم اخه دلم بود



اونکه افتاده به خاکه



تو میگی سرت سلامت



اینه ها زلال و پاکه



اینه ها زلال و پاکه



اینکه فاصله ها رو



نمیشه با گریه پر کرد



یکیمون بهار سرخوش



یکیمون پاییزه پر درد



من میگم فاصله مرگه



بین دستای تو تا من



تو میگی زندگی اینه



حاصل عشق تو با من



من میگم حالا بسوزم



یا که با غصه بسازم



تو میگی فرقی نداره



من که چیزی نمیبازم



من میگم اینجا رو باختی



عمری که رفته نمیاد

تو میگی قصه همین بود



تو یک برگی توی این باد

بارون امشب

بارون امشب توی ایوون
مثل آزادی تو زندون

بی صفا بی تحرک بی ریا بود
توی زندون میکنه جون

مرد با همت میدون
توی فکر رای فرجام امیره

بی سرانجام ،نداره حتی رفیقی
که بگه دردشو

درد دیدن و نگفتن
بی سرانجام توی فکر آسمونه

که بباره
بلکه تو قطره ی بارون

بتونه اشک خدا رو هم ببینه

نمی دونه حتی اشک هم

دیگه فایده ای نداره

مگذار


مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده

تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا تا اومدنت دیر نشده دلها دلگیر نشده
تا هنوز فاصله*مون جوونه و پیر نشده
آخه شبها جای خواب تو چشام دریای آبه
ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه
هنوزم عکس من و تو روی دیوار توی قابه
نامه*ای که گفته بودی من نخوندم هنوزم لای کتابه

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده

تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا تا اومدنت دیر نشده دلها دلگیر نشده
تا هنوز فاصله*مون جوونه و پیر نشده
آخه شبها جای خواب تو چشام دریای آبه
ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه
هنوزم عکس من و تو روی دیوار توی قابه
نامه*ای که گفته بودی من نخوندم هنوزم لای کتابه

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
.

اون روزا

اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم

اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم

کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای توفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش
از دور پیدا نیست
یک عمری راه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی

باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست

جزیره

من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجا
قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجا
یه نگین سبز خالص
روی انگشتر دریا
***
تا که یک روز تو رسیدی
توی قلبم پا گذاشتی
غُصه های عاشقی رو
تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت
دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار
نفسم برید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن
"حس عاشقی همینِ"
***
اومدی تو سرنوشتم
بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد
از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت
سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم
چشم به راهت لب دریا
***
دیگه رو خاک وجودم
نه گلی هست
نه درختی
لحظه های بی تو بودن
میگذره
اما به سختی
***
دل تنها و قریبم
داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن
باز سراغت و میگیره
میرسه روزی که دیگه
غعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت
باز یه گوشه ای می مونم

چشمای منتظر


چشمای منتظر به پیچ جاده
دلهره های دل پاک و ساده
پنجره ی باز و غروب پاییز
نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

چشمای منتظر به پیچ جاده
دلهره های دل پاک وساده
پنجره ی باز و غروب پاییز
نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

تو ذهن کوچه های آشنایی
پر شده از پاییز تن طلائی
تو نیستی و وجودم و گرفته
شاخهء خشک پیچک تنهایی

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جزءاون چیزی نمونده